دلقک

ساخت وبلاگ
جاده خود دلهره کم داشت ، برآن نرده زدند

دل بی حوصله ی پنجره را پرده زدند

هرچه دیوار تو کوتاه عذاب تو بلند

تهمت مصر به پیشانی یک برده زدند

+ نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 11:13 |
دلقک...
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 0:48

خشکیِ دیدهء ما از سرِ بی دردی نیست می توان با دلِ خون درد کشید و نگریست گریهء مرد نه ننگ است ولی همچون شمع تا تورا خوار تصور نکند شعله,,بایست درد اگر دانی و درمان نبُود جانسوزاست نه به جانسوزی دردی که نمی دانی چیست می ننوشیده به ما تهمت مستی بستند سرخیِ سیلی و می در نظرِ خلق یکی ست سرِ  مخمور و سرِ  مست چه فرقی دارد ? هر سری هست تورا می خورد اخر بر نیست نیست کس در به جهان امدنِ خود  مختار آدمی بردهء جبراست اگر باید زیست هر نظر هیبت و هر دیده مقامی دارد هر نظر را که به هر دیده نباید نِگَریست با دلِ سر به هوایش چه کسی میداند? که کِشد بر سر او شانه و بر شانهء کیست محمد جعفر غلامی,,آبدانان + نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در جمعه دوازدهم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 16:8 | دلقک...ادامه مطلب
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 57 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:51

عقل یا احساس?راز کهنهء خلقت همین شد تا قیامت این دوراهی برزخِ اهل زمین شد عزم فتحِ ماه کردن گرچه زیبا بود,,افسوس جست و خیز از قله ها سهم پلنگ خشمگین شد نطفهء صد آرزو را کاشتم در سینهء تنگ زان میان از بخت تاریکم یکی آیا جنین شد قصهء چشم تورا روزی برای کوه خواندم کوه چشمان تورا بلعید و حرفم بی طنین شد سهم ما در سطر سطرِ دفترِ تنهایی هم خاطرات خالی یک صندلی,یک نقطه چین شد پرولع تر از شکم ها نعرهء قلبِ گرسنه ست عشوه های چشم آهو دامِ شیرِ در کمین شد چیست تقدیرش بجز در تنگنایِ تنگ مردن ماهیِ سرخی که محوِ سفره های هفت سین شد محمدجعفر غلامی,,,آبدانان + نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 9:15 | دلقک...ادامه مطلب
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:51

بِسِپارید به یک گوشهء غربت جسدش نخورَد تا به هم آرامشِ خوابِ ابدش دلِ تنگی که شد آیینهء دلسنگیِ دوست سرِ سودازده بهتر که نهد بر لحدش هرکه با گریهء صد شمع نشد پختهء عشق گر  به گلخندهء پروانه بسوزد سِزَدش لطف ساقی چه صفایی,می صدساله چه سود? ما که طعمی نچشیدیم ازانار سبدش جنگ با نحسیِ تقدیر رقم خورده چرا? سیزده را نَبُود راه گریز از عددش همه این اهل هوس را چه کند آتش حشر? مگر آه دلِ عاشق برساند مددش که در این شهر بُوَد دیو و که انسان که در آن هرکه دیدیم به تنگ آمده از دیو و ددش شوکرانی که فلک ریخت به پیمانهء عمر عاقبت مرگ به یک پیک زخاطر بَرَدش + نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 9:34 | دلقک...ادامه مطلب
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:51

شادمان آمد و با غصهء دلتنگی رفت هرچه بر آینه رفت از سر یکرنگی رفت آنکه یک عمر دل آیینهء تصویرش بود هرزمان دید که در سیطرهء سنگی رفت ای زلیخا کُشِ از عشق گریز ای یوسف از تو شد پیرهنی پاره به ما ننگی رفت سرفراز آنکه به رغمِ سرِ ناساز جهان ناخوش احوال پیِ سازِ خوش آهنگی رفت هیچ سازی به خوش آهنگی یکرنگی نیست نی به نیرنگ بدل شد چو پیِ رنگی رفت بعداز آنی که به لب جانِ دل آورد آمد پیش از آن وقت که دل را بزند چنگی ,,رفت عاقبت موج به دلسنگی ساحل پی برد گرچه با خاطرِ رنجور و دلِ تنگی رفت "محمد جعفر غلامی,,,آبدانان" + نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در شنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 12:58 | دلقک...ادامه مطلب
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:51

نه به عشق این دلِ خون را نظر و میلی نیست که چنین بی غل و غش آینه ای خیلی نیست ای دل غمزده مجنون شدنت بیهوده ست که در این شهرِ تمدن زده یک لیلی نیست با چنین همسفرانِ تهی از مقصد ,,عشق جز قطارِ متواری شده از ریلی نیست پیِ آن رابطهء نادره ای می گردم که در این رابطه های چت و ایمیلی نیست ساحل آرامِ مداراگری و صبر خوداست خشمِ امواجِ سبکسر شده کم سیلی نیست آن شرابی که تورا مست کند بسیاراست میِ نابی که مرا نیست کند خیلی نیست محمدجعفر غلامی ,,آبدانان.... + نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در پنجشنبه هجدهم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 13:58 | دلقک...ادامه مطلب
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 16:51

جاده خود دلهره کم داشت ، برآن نرده زدند

دل بی حوصله ی پنجره را پرده زدند

هرچه دیوار تو کوتاه عذاب تو بلند

تهمت مصر به پیشانی یک برده زدند

+ نوشته شده توسط محمد جعفر غلامی در دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۶ و ساعت 11:13 |

دلقک...
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 18:36

خوش به احوالِ دلِ چلچله و لک لک ها که زِ پرواز نصیبی نَبَرند اردک ها آسمان هم به هواداریِ بالم نگشود روزنی تنگ تر از پنجرهء قلک ها نشد از چشم تو بی واسطه سهمی ببرم موسمِ گرد و غبارافکنیِ عینک ها درس شش سالگی ام مشقِ الفبایِ تو بود نیست از رویِ ریا ع دلقک...ادامه مطلب
ما را در سایت دلقک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghalbhayegorosneh92 بازدید : 49 تاريخ : جمعه 12 آبان 1396 ساعت: 18:36